DANIAL

DANIAL

وبلاگ تفریحی و سرگرمی
DANIAL

DANIAL

وبلاگ تفریحی و سرگرمی

زنـــدگی پشت بوتـــه های تمشــک


 خوشی های کوچک

من مخالف این نظریه ام که آدم های غمگین هیچگونه شاد نمی شوند ! حتی مخالف اینم که خود را آدم شاد یا غمگینی نشان دهــم ! این روزها فکر میکنم می بینم بین تمام غم ها و تلخی ها ، خوشی های کوچکی هم هست که خیلی خیلی حالم را خوب می کند . مثل حقوقم ، برنامه هایم برای تولد بابا و هدیه ای برای مامان و میم یا حتی تولد دوستی که زیادی دوستش دارم و ... ، جان گرفتن دوباره گلدان هایم ، نیمه برفی که امروز آمد و سوز زمستانی ، رولت و خرید سس خردل مهرام ، تزیین بازار روز و جینگیلی های قرمزی که به شدت خوشحالم می کند ، یا حتی اسپری 8x4 جدیدم ، برنامه ریزی برای طرح روی کیک تولد بابا ، سفارش دسر های خوشمزه ای که امروز با مامان و میم در سوییت شاپ دیدیم و آماده کردن هدیه تولد همان دوست مذکور و انتظار برای آمدن گواهینامه ام و ...

+ نمی دانم کسی که این شادی ها را دارد آدم خوشبختیست یا نه ! اما بی شک من و تمام آدم های مثل من می توانند ثانیه هایی را واقعا شاد باشند و از زندگی لذت ببرند . این ثانیه ها کاش فراموشمان نشود .


 من دوست نداشتنی و چه به شمــا ؟!

اوایل آشناییمان بود . با محیط جدید غریبی می کردم و بدتر از همه خصلت دیر اعتماد کردن هم به کناری . در حالت معمولی فرد ساکتی نیستم اما خب مثلا وقتی شما را یکهو وسط جمعی که هیچ آشنایی با آنها ندارید ، هل بدهند ، چه می کنید ؟ هنوزم یادم هست . پشت در اتاقش کتاب به دست ایستادم و منتظر فرد داخل بود که شنیدم می گفت فلانی که از قضا من باشم آدم نچسب و دوست نداشتنی هست و من چقدر شکستم وقتی دیدم کسی نشناخته مرا قضاوت می کرد و این حس مزخرفش را به بقیه هم منتقل . منی که همیشه با او محترمانه رفتار کرده بودم و ... و حالا دیروز ، معلوم نیست بعد چقدر کنکاش به این نتیجه رسیده که من فرد منحصر به فردی هستم و چه خوب می شود اگر ... نگذاشتم حرفش تمام شود و خودم ماجرا را فیصله دادم . - من دوست نداشتنی و چه به شمــا جناب ؟!


کارهایی که یک روز انجامشان می دهم

موقع برگشت ، برخلاف اصرارش مبنی بر تاکسی گرفتن ، پیاده آمدیم دستم را گرفته بــود و تاب میداد و دست آخر طاقت نیاورد و گفت : من قدم زدن رو همراه حرف زدن دوست دارم . نگاهش کردم و فکر کردم درست برخلاف من ! قدم زدن و سکوت کردن قشنگ تر نبود ؟! حرف زد و حرف زد و من فکر کردم راستی مگر من هم با خودم حرف نمی زنم ؟! خب پس سکوتی در کار نیست . سکوت یعنی تو حتی با خودت هم حرف نزنی نه ؟ خب اینطور نگاه کردن به مسئله خیلی سخت است نه ؟ اینکه واقعا بخواهی سکوت کنی و حتی با خودت هم حرف نزنی ، گمانه زنی نکنی و ...

+سکوت کردن هم رفت در لیست کارهایی که یک روز باید انجامشان بدهم .

+ شوق گذشتن از یه امتحان خوب خیلی بیشتر از زمانیه که اون امتحان خوب میگذره و تو با مارک کامل پاسش میکنی :)


بعــضی ...

نمی دانم اسمش اعتیاد است یا هــرچه ... اما بعضی چیز هــا هستند کــه آدم را به مرز جنون می کشند . بعضی چیز هایی کــه هر چــه هم بکنی بازهم تو را سمت خودش می کشد . مثل همین میــوزیک کــه هر چــقدر سعی کردم نتوانستم جلوی خــودم را بگیرم و در نهایت بین آنتراک کلاس ، بشمر سه هندزفریم را درآوردم و چشمانم را بستم و این آهنگ را گوش جــان کردم ...

 

چه زود گذشت


زود گذشت...

زود گذشت اون روزای خوب زود گذشت اون روزا که بین من و تو فقط عشق بود گذشت خنده هام با تو رفت دیگه هیچ وقت برنگشت حالا نمونده چیزی برام جز تنهایی و اشک هر آهنگی و گوش میدم نمیشه مثل لالایی تو هر راهی رو بی تو میرم آخر سر بالایی خوب همه جا بوی عشق می گرفت وقتی باد به موهات می خورد حتی یه لبخند تو منو رو به ابرها می برد هیچکس تو رو اونجوری که من اسمتو صدا میزنم صدا نمی زنه کی حاظر تو هر شرایطی کوتاه بیاد دلت نشکنه آهنگ قلبت رو میشنیدم می خوندم از نگات حرفاتو کنار حالم خوب وخوش بود مهم بودم انگار با تو نبودنت همش گریه شد شور بود طعم رفتنت دروغه جمعه فقط جمعه نیست تمام روزای هفتمه ندیدی خوبیای منو تو مغرور شدی هر چقدر که نزدیک تر شدم دور شدی این خونه بی تو یخ کرده دستام بی تو چقدر سرده کاش گرمای تو برگرده بیاد این خونه بی تو یخ کرده دستام بی تو چقدر سرده کاش گرمای تو برگرده بیاد ........................................................... چرا همه میگن از دل میره وقتی یه نفر از دیده میره دل من چرا از وقتی نیستی صد بار بیشتر پیشت گیره تویی که دوتا چشمات می گفت یه روزی نباشم می میره حالا موندم که چطور هر شب راحت خوابت میگره تو صدام پره درده زمستون نیست ولی هوا سرده بین این همه آدم چشمام دنبالت میگرده تو به من بد کردی و شکستی قلب مردی و که هنوز توی تنهاییش منتظره عشقش برگرده حالا من موندم و شب هایی که نمیاد صدای از جایی حالا من موندم و شب هایی که پر شده از تنهایی این خونه بی تو یخ کرده دستام بی تو چقدر سرده کاش گرمای تو برگرده بیاد این خونه بی تو یخ کرده دستام بی تو چقدر سرده کاش گرمای تو برگرده بیاد



تو بهم دادی آرامشو حالا که دل من باهاته شکر با تو انگار همچی آماده شد نمیخواد که بگیری آمارشو بدنتو چفت ِ تنمه غیر بغلت که شبا خـوابم نمیره.. یکیو دارم که فقط مالِ منه میخــواد بــا من بمیـره.. با تو تنها ، نمیپرم با حتی یه آدم ناتو هرجا نمیدم دست احدی آتو ، فردام نمیگیره هیچکسی جاتو ، از ما با تو.. نمیپرم با حتی یه آدم ناتو.. نمیدم دست احدی آتو .. نمیگیره هیچکسی جاتو.. نمیدونم برای چی با تو خوبه همچی میشه که ساعتا با هم تنها بی خیال ِ همه شیم اصلا” پیش ِ همه بده شیم از شلوغی ها زده شیم نفسهامون وصله جدا ممکنه که خفه شیم ♫♫♫ با تو انگار همه چی مطلوبه ببین چقدر مرامو معرفت خوبه هرچقدر گذشته ها بد بوده ولی باز نیست مثل ما توی این محدوده همه چیزو واسه اینکه دلت کنار دلم بــاشه من ساختم.. کی گفته اونایی که مال همن اونایی که عــاشقن باختن با تو تنها ، نمیپرم با حتی یه آدم ناتو هرجا نمیدم دست احدی آتو ، فردام نمیگیره هیچکسی جاتو ، از ما با تو.. نمیپرم با حتی یه آدم ناتو.. نمیدم دست احدی آتو .. نمیگیره هیچکسی جاتو


چشمان خیس او...

 

بزرگترین جنگ جهانی وجودم است....

 

به آتش میکشد...

 

سلول های زره پوش احساسم را....


 

یه خواهش....

تو هم مث من مخت تو هپروته..... توهم مث من مخت تو هپروته/هنوزم گردنبند من گلوته... زیر چشاتم که حتمن کبوده/ببین اونا حرفای من نبوده.... ببین اونا حرفای من نبوده.... دیگ دوره نو پره گرگو عنکبوته/هر سری چندتا پتوپن پلوته.... پرا هیچ حسه خوبی اصلن نمونده/ببین من خوبیامم کم نبوده... ببین من خوبیامم کم نبوده... یه خواهش.... یکم این مسته روانیو بخواهش....(بخواهش) این چته داغونو بده پروبال بش...بسازش دیگ هیشکی نی واس تو کم نزاره/از کارات سر دراره تورو از این حالت بد دراره/بد براته/بهونه بد نیاره گریه هاتم ربطی ب من نداره/بساطه ریختو پشه هر دوتامون برقراره... دیگ اون چشای نازت سگ نداره/رفتارات فرق نداره دیگ کارتو همش ازم فراره...ازم فراره.... تنها چیزی ک توی دفترامه.... شعرای تنهایی با یه جمله ی رفتنانه.... یه خواهششششششش.........


کلمات کلیدی:شعر,  شعر های عاشقانه, شعر های دلتنگی

جمله هایی در سکوت شب


جمله هایی در سکوت شب

فراموشی
خداوندا...نگذار دلتنگش باشم وقتی حتی در خیالش هم نیستم!

 

 
 
دلتنگی
دلم تنگ شده برای روزای بیخیالیم کاش دوباره برمیگشت کاش وکاش!..

 

 
 
هوای دونفره
اگه من خدا بودم یه بار دیگه تموم بنده هام رو می‌شمرم ببینم که یه وقت یکیشون تنها نمونده باشه،هوای دونفره هارو اونقدر به رخ تک نفره ها نمیکشیدم!

 

 

                                                                                                                 

 
 
تسلیت به مرتضی پاشایی
درگذشت یکی از بهترین هنرمندان میهن عزیزمان را به شما تسلیت میگم یادت گرامی و روحت شاد مرتضی جان 

 

 
دیالوگ وحشتناک
وحشتناک ترین دیالوگ مامانا تو خونه : . . . . . . . بیا اینجا ببینم ایـــن چـــیـــه ؟!!! آدم سکته می کنه بخدا :))))

 

 
 
انتظار
خدایا هنوزم خیلی ها مثل من منتظر هستند که تو حاجتشونو بدی پس به حق این روزایی عزیز ناامیدشون نکن آخه جز تو یاری کننده ای ندارن 

 

 
 
بار دیگر
باز جنینی میان زباله های شهر رها شد

 

باز دختری عفتش رابه گمان عشق به هوس باخت وزن شد

باز پسری به بهانه یک هوس پدر شد

باز سطل زباله ای در شهر جایگزین آغوش مادر شد

باز پسری به بهانه هوسی آنی بارگرگ صفتی نامردی به دوش کشید

باز دختری به جرم یک شب یک عمر فاحشه شد

باز پسری به تجربه یک لذت نامشروع به هرزگی خو گرفت

باز جنینی نارس درگوشه از شهر تاوان هوس رابا جانش داد

وباز کودکی بار حرامزادگی بر دوش کشید.....

دراین شهر چه میگذارد؟؟؟

اییییییییییییی خداااااااااااااااا

تاوان این هوس ها راچه کسی میدهد؟؟؟؟

پدری هرزه...

یا مادری فاحشه ...یا جنینی بیگناه با جانش؟؟؟

 
 
احساس پاک من
چقدرقشنگ دروغ میگویند بعضی ها هرروز هرساعت وهر لحظه به یکی قول باهم بودن، دوست داشتن ، به یادم بودن ، برای هم جنگیدن وبرای هم زندگی کردن را میدهند وچه ساده لگد میزنند به احساس پاکت .

 

 
صلاح کار
میگن خدا اگه یه چیزی از آدم بگیره یه چیز بهتر بهت میده پس خدایا مرسی که به فکر بنده هاتی امیدوارم اگرخدا از هرکسی تو دنیا چیزی گرفت که به سلاحش نبود چیزی به او بدهد که اورا خوشحال و خوشبخت کندانشاالابغل

 

 
 
بدموقع
خیلی بد موقعی اون موقعی که:

 

                                            سرت به سنگ کسی بخوره

                                               سنگش رو به سینه میدی...

 
 
نیمی از بهشت
گاهی که فکر میکنم به این که چقدر بی بهانه به یاد کسی بودم که حتی ثانیه ای به یادم نبود شرمنه میشوم کاش آن دقایق رابه خدا اختصاص میدادم و بهیاد اوبودم آن وقت شاید نیمی از بهشت مال من بود...

 

 
 
گدایی
(عشق را گدایی نکنیم )

 

                 وقتی به این جمله فکرمیکنم تازه به ارزش خودم پی میبرم درموردش فکر کنید

 
 
فیلم
شده زندگی انقدر سخت باشه که ازش دست بکشی من الان دراون حالم زندگیم شده فیلمهای پیدرپی که باشادی بازیگرا شادم وبا اشکشون اشک میریزم 

 

 
 
 
دورشده ای خیلی دوووور...

 

ولی باور کن اصلا سخت نیستبه تو رسیدن

فقط

کمی باید این ساعت را دستگاری کنم!...

                                                             

 
 
ساختمان احساسمان
کاش میدانستیم که یک روز باید تمام چیزی که از عشق خود میسازیم راباید خراب کنیم حدقل تعداد واحدش را کمتر میکردیم تا اینگونه روی احساسمان خراب نشوند وآن راخرد کنند...

 

 
 
رویاهای توخالی
کاش میدانستیم روزی باید برای مردرویاهای خود نام دیگری پیداکنیم شاید کمتر از او استوره میساختیم 

 

 
 
خسته
دیگه خسته شدم از دروغ های اطرافیان آن هایی که تظاهر به دوست داشتنت میکنند اما در باطن حتی راضی نیستند که تو به آرزوی کودکیت هم برسی دیگر خسته شدم از اعتماد هایی که به دیگران میکنم و همیشه این منم که ضربه میخورم احساس میکنم چشمانم‌ دیگر اشکی برای گریه ندارند و بدتر از اون این است که خدا هم به آن ها کمک میکند .:'چشمکاوه

 


 
دنیا
بعضی وقت ها همه دنیا فقط مال توئه فقط کافی بخوای .

 

 
 
زمان
(زمان خط است نه دایره)

 

چه ایده ی بدی بود گردساختن ساعت.احساس میکنی همیشه فرصت تکرار است :

قراربود ۸ صبح بیدار شوی ومیبینی شده ۸ وربع ٫ میگویی: اشکال نداره تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم! 

قراربوده امشب ساعت ۹ یک ساعت را صرف مطالعه کتاب کنی ٬میبینی کتاب نخونده ۱۰ شده.میگویی اشکال نداره .فرداشب ساعت ۹ میخوانم .

ساعت دروغ میگوید .دروغ.

زمان بر گرد یک دایره نمیچرخد! زمان بر روی خطی مستقیم میدود و هیچگاه و هیچگاه باز نمیگردد.

ایده ساختن ساعت به شکل دایره،ایده جادوگری فریبکار بوده است!

ساعت خوب ، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یاد آوری میکند که دانه ای که افتاده دیگر باز نمیگردد.

اگر روزی خانه ی بزرگی داشته باشم،به جای همه دکورها و مجسمه ها وستون ها ،ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان

طول بکشد.تاهر لحظه که رو به رویش می ایستم به یاد بیاورم زمان «خط» است نه « دایره».